جدول جو
جدول جو

معنی تبری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تبری کردن
(شَ / شِ / شُ)
بیزاری جستن، ذمۀ خود را بری کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تبری کردن
بیزاری جستن
تصویری از تبری کردن
تصویر تبری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ آ صَ رَ)
بیزار کردن. دور کردن:
یکی دخترش بود کز دلبری
پری را برخ کردی از دل بری.
اسدی.
مفلسی من ترا از بر من می برد
سرکشی تو مرا از تو بری میکند.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ لَ)
کدر کردن. تاریک کردن. تار کردن. تیره کردن:
بوی بد مر دیده را تاری کند
بوی یوسف دیده را یاری کند.
مولوی.
رجوع به تاریک کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ غی یَ)
بیزاری کردن و دوری کردن. (ناظم الاطباء). تبرا نمودن. رجوع به تبرا و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ سَ)
مبارک گرفتن. تبرک یافتن: مردمان صقلاب که بخدای بازگردند وفرزندی را بر جایگاه عبادت وقف کنند این شریانها (شریانهایی که به اوعیۀ منی پیوسته است) ببرند تا قوت شهوت جماع از وی بریده شود و بدان تبرک کنند و گویند دعا مستجاب بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و آنجا صومعه هاست و پیوسته مجاوران میباشند و مردمان بدان خاک تبرک کنند. (تاریخ بخارا ص 68). رجوع به تبرک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبرید کردن
تصویر تبرید کردن
خنکی خوردن سردی خوردن، سرد کردن خنک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبرا کردن
تصویر تبرا کردن
دوری کردن بیزاری جستن، شفا یافتن، پاک و منزه شدن از تهمت و گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بری کردن
تصویر بری کردن
بیزار کردن، دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریر کردن
تصویر تحریر کردن
نگاشتن، نوشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تربیت کردن
تصویر تربیت کردن
پرورش دادن، فرهیختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبلیغ کردن
تصویر تبلیغ کردن
آگهی دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
دوری کردن، بیزاری جستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
إلى السّحابة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
Cloud
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
nuageux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
nublar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
затмить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
bewölken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
хмарити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
chmurzyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
使多云
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
nublar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
মেঘলা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
بادل بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
kufunika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
bulutlanmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
흐리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
曇る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
להחשיך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
nuvoloso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
mendung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
มีเมฆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
bewolken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابری کردن
تصویر ابری کردن
बादल करना
دیکشنری فارسی به هندی